بی خودی آغوش خود را سوی من وا کرده ای
ردّ چرخت یادگاری مانده بر پیشانی ام
بس که تو این جاده را پایین و بالا کرده ای
پشت هم چک دادی اما بی محل تر از تو نیست
پای هر چیزی مرا یک عمر امضا کرده ای
ارتباط دست و دل چندان به سود ما نبود
سر شکستی و وبال گردن ما کرده ای
از همین حالا برایم مثل روزی روشن است
آن زمانی که مرا تنهای تنها کرده ای